اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۳۸

۱

هست کحل بصر از خاک ره او هوسم

لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم

۲

با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون بینم

آتش شوق تو در سینه بسوزد نفسم

۳

شمع من چون تو بخلوتگه عشرت باشی

بادرا ره نبود سوی تو من خود چه کسم

۴

سوی آن گل ببر ای باد صبا جان مرا

به زمین بوس که من مرغ اسیر قفسم

۵

تو اگر یاری اگر دشمن جان اهلی را

او بجای تو کسش نیست بجان تو قسم

تصاویر و صوت

نظرات