اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۴۸

۱

ندارم چاره یی جانا که با لعلت در آمیزم

مگر آن کز سر جان چون خط سبز تو برخیزم

۲

پی نظاره تا باری سر از روزن برون آری

چه در پایت کشم گر هم بدامانت در آویزم

۳

از آن تنگ شکر لعلت نبخشد ذره یی هرگز

اگر خون جگر گریم وگر صد آب رو ریزم

۴

به نومیدی خود سازم نگیرم دامنت درمی

...یزم

۵

از آن نا آشنا آمد مراهم وقت آن اهلی

که صحرا گیرم و مجنون صفت از خلق بگریزم

تصاویر و صوت

نظرات