اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۶۵

۱

روزه بگذشت و هوای می بیغش دارم

از مه عید و شفق نعل در آتش دارم

۲

هرکه بینی خوشی خود طلبد جز من زار

که بدین ناخوشی خویش عجب خوش دارم

۳

خورده ام تیر تو چون آهو از آن بار دگر

از پی تیر دگر چشم به ترکش دارم

۴

مکن ایدوست قیاس طرب از رنگ رخم

که بصد خون جگر چهره منقش دارم

۵

جان جفا چند کشد کز تو بجان رحمت نیست

شرم باری من ازین جان بلاکش دارم

۶

در چنین قحط کرم شاکرم از پیر مغان

که اگر هیچ ندارم می بیغش دارم

۷

گفت اهلی چو طبیب تو منم دل خوشدار

من نه آنم که دل خسته مشوش دارم

تصاویر و صوت

نظرات