اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۷۰

۱

همین خرسندی ام بس گرچه دور از محفلش گردم

که نام عاشقی چون بشنود من در دلش گردم

۲

عجب بحریست عشق او که گر در خون شوم غرقه

هنوز آن زهره ام نبود که گرد ساحلش گردم

۳

ز شوق دست و تیغ او برقص آیم گه کشتن

اگر آندولتم باشد که مرغ بسملش گردم

۴

چو گل از غنچه آنمحمل نشین چونروی بنماید

بهل ایساربان باری که گرد محملش گردم

۵

من آن دیوانه ام اهلی که با مجنون چو بنشینم

ز داغ عشق و سوز دل چراغ منزلش گردم

تصاویر و صوت

نظرات