اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۸

۱

بسکه به دل می زنم سنگ که دلدار رفت

کار دل از دست شد دست هم از کار رفت

۲

حال چه پرسی زمن از هجر سوخت

کار به مردن کشید قصه ز گفتار رفت

۳

بود مرادم که زود شب بشود روز وصل

کی به مراد کسی چرخ ستمکار رفت

۴

عمر گرانمایه رفت هجر در آمد زدر

پای گریزم نماند قوت رفتار رفت

۵

ساقی مجلس برفت بزم بر آمد بهم

گل زچمن شد برون رونق گلزار رفت

۶

اهلی اگر جان کنی صرف سگانش رواست

زانکه در آن حلقه دوش ذکر تو بسیار رفت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سمنا مستان
۱۴۰۲/۰۶/۲۹ - ۰۲:۳۴:۴۵
بیت دوم مصرع اول چند هجا کمه احتمالا یک واژه جا افتاده اصلاح بفرمائید