
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۸۶
۱
غم چون تو آفتابی ز جهان پسند دارم
من اگر چو ذره پستم نظری بلند دارم
۲
دل ریش من متاعی نبود ولی مکن رد
که من از متاع عالم دل دردمند دارم
۳
بفراق خو گرفتم ز هلاک خود چه باکم
چو بمگر دل نهادم چه غم از گزند دارم
۴
شکرم مده چو طوطی سخنی بگو از آن لب
که من از لب تو مستم چه مذاق قند دارم
۵
چو گلم خجل ندانم که کدام زهر نوشتم
چکنم که صد جراحت من مستمند دارم
۶
ز کمند زلف هر سو چه نهی براه دامم
تو تعب مکش که منهم سر این کمند دارم
۷
نه دل است اینکه دارم بتن ضعیف اهلی
که بتار عنکبوتی مگسی ببند دارم
نظرات