اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۸۸

۱

من از اول ترا خورشید عالم سوز میدیدم

همه امروز می بینند و من آنروز میدیدم

۲

بیاران مینمود از غمزه چشمت مردمی لیکن

من از آن غمزه در دل ناوک دلدوز میدیدم

۳

ز هجرم تیره بخت اکنون کجا شد آن نکو بختی

که خورشید رخت از طالع فیروز میدیدم

۴

خوشا آنشب نشینیها که در جمع سهی قدان

ترا مجلس نشین چونشمع بزم افروز میدیدم

۵

هم از اول که من گشتم چو اهلی مست چشم تو

نشان جادویی زان چشم سحر آموز میدیدم

تصاویر و صوت

نظرات