
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۹۱
۱
مه من که هرگز گزندت نه بینم
فراق توام سوخت چندت نه بینم
۲
بصد سر و نازم اگر دیده افتد
یکی همچو قد بلندت نه بینم
۳
به پایت چه ریزم که چیزی ندارم
بجز جان و آنهم پسندت نه بینم
۴
چه چابک سواری که نازک غزالی
نیابم که صید کمندت نه بینم
۵
تو آنشمعی ایشوخ بی چشم زخمی
که جز جان اهلی سپندت نه بینم
نظرات