اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۹۲

۱

ز خونم سیر کی گردد که با لعلش نظر دارم

ز چشمم می‌کشد تا قطره‌ای خون در جگر دارم

۲

مکن منع از سجود خود مرا ای سرو چندانی

که در راهت رخ زردی نهم بر خاک و بردارم

۳

چو رو در قبله می‌آرم سجودم بهر آن باشد

که از محراب ابرویت خیالی در نظر دارم

۴

کجایی آفتاب من که شب تا روز در راهت

به جان کندن چراغ دیده در راه سحر دارم

۵

طبیبا حال اگر پرسی که دردم را کنی درمان

برو درد سرم کم ده که من دردی دگر دارم

۶

چو ناصح در زبان آید مرا موی از بدن خیزد

کزان تیغ زبان در دل هزاران نیشتر دارم

۷

نه تنها از خیال زلف او مویی شدم اهلی

که دستی با خیال موی آن هم در کمر دارم

تصاویر و صوت

نظرات