اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۹۹

۱

همدمان رفتند و من از همرهان وامانده ام

میرم از این غم که بی یاران چرا من زنده ام

۲

تاب وصلم نیست ایمه چون زیم در هجر تو

وای بر مردن چو من در زندگی وامانده ام

۳

داغ سودای غمت دیوانه کردم ای پری

زانسبب چونشمع گه در گریه گه در خنده ام

۴

گرچه آزاد جهانم همچو سرو ای ابر لطف

رحمتی فرما که از دست تهی شرمنده ام

۵

همت من در نظر نارد جز آنخورشید رخ

گرچه درویشم نظر جای بلند افکنده ام

۶

نازنینان گر کشندم سر نمی تابم ز حکم

پادشاهانند ایشان من فقیر و بنده ام

۷

زین چمن اهلی مرا دیگر بهیچ امید نیست

زانکه از شاخ بقا چونغنچه دل برکنده ام

تصاویر و صوت

نظرات