
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۱۲۷
۱
من دردمند و ناتوان او سرکش و خونخواره هم
حالم خراب از جور او کار دل بیچاره هم
۲
هجرش همه محنت بود وصل آتش حسرت بود
نی دوریم طاقت بود نی طاقت نظاره هم
۳
ز آهوی چشم آنجوان این پیر زار ناتوان
مجنون صفت شد در جهان سرگشته و آواره هم
۴
رویی چو برگ نسترن چشمی چو آهوی ختن
مردم فریب و راهزن کافر دل و عیاره هم
۵
تا کی بقصد جان ما زلفش کشد باد صبا
ایکاش از آن زلف دوتا ما را رسد یکتاره هم
۶
زد عاشق ناشاد او صد جامه چاک از یاد او
گر این بود بیداد او جانها شود صد پاره هم
۷
با چشم مست دلربا گر بنگرد آن بیوفا
خلوت نشین پارسا عاشق شود میخواره هم
۸
گر من برم زان سرو قد این داغها زیر لحد
گلهای آتش تا ابد خیزد ز خار از خاره هم
۹
دور از رخ آن نازنین اهلی ز آه آتشین
نگذاشت یک گل در زمین بر آسمان استاره هم
نظرات