اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۱۳۱

۱

اگرچه رسم بود دل به دل‌ستان دادن

به دست دل نتوان بیش ازین عنان دادن

۲

سپرده‌ام دل خود را به دست خون‌خواری

که راضی‌ام ز رهیدن ازو به جان دادن

۳

ز زهر چشم تو مُردم یکی بخند آخر

که زهر نیز به شیرینی‌ات توان دادن

۴

به پای‌بوس تو در بزم وصل اگر برسم

خوش است بوسه گهی هم بر آستان دادن

۵

نه آن‌چنان ز تو اهلی شده‌ست خانه خراب

که از خرابی او می‌توان نشان دادن

تصاویر و صوت

نظرات