
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۱۴۰
۱
دو ضعیفیم من و سایه در آنراه شدن
گه منم باز پس از سایه و گه سایه ز من
۲
ایکه چون سایه مرا مهر تو برداشت ز خاک
چونکه بر داشتیم باز به خاکم مفکن
۳
هرچه خواهی بکن آزار دل زار مکن
جام جم گر شکنی غم نبود دل مشکن
۴
باغبان جامه دَرَد همچو گل از دست رخت
که بدور تو نگه کس نکند سرو و سمن
۵
بقلم هم نکشد مثل تو صورتگر چین
سرو نازی که بود لاله رخ و غنچه دهن
۶
آفتابا به چمن گر گذری سرو صفت
سجدهٔ قد تو چون سایه کند سرو چمن
۷
اهلی از داغ بتان شرط وفا سوختن است
یا بسوز از غم او یا ز وفا لاف مزن
نظرات