اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۱۶

۱

شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است

گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است

۲

برگشته است ماه من از مهر من دگر

بازم مگر ستاره اقبال راجع است

۳

با مرغ روح خویش خوشم زانکه چون هما

با مشتی استخوان که مرا هست قانع است

۴

طالع شد آفتاب رخ یار همچو شمع

باید مرا هلاک شدن این چه طالع است

۵

تنها نسوخت خرمن ما برق حسن تو

هر جا که هست لمعه روی تو لامع است

۶

اهلی بقای خویش مجو در فراق یار

زانرو که در فراق بتان عمر ضایع است

تصاویر و صوت

نظرات