
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۱۷
۱
در بت پرستی قبله ام چون آن بت روحانی است
در سجده شکر حقم کاین دولتم ارزانی است
۲
دلدار اگر جوری کند از غایت یاری بود
جور بتان بر عاشقان دلداری پنهانی است
۳
من بی رخ روحانیش در ظلمت غم چون زیم
جایی که روز روشنم بی او شب ظلمانی است
۴
لب بسته شد هرکس که او دانا شد از علم نظر
غوغای بحث مدعی از غایت نادانی است
۵
از ملک عالم در گذر آباد کن دل را به عشق
کاین ملکش از روز ازل بنیاد بر ویرانی است
۶
اهلی براه وصف او تا می توانی پامنه
صد سال اگر این ره روی آخر قدم ویرانی است
نظرات