
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۱۷۰
۱
او در دل و چون باد صبا در بدرم من
پرسم خبر از غیر و ز خود بیخبرم من
۲
شکر بر طوطی فکن و گل سوی بلبل
آتش بمن انداز که مرغ دگرم من
۳
خلقی همه نزدیک و تو مپسند که از دور
چون صورت دیوار بحسرت نگرم من
۴
من مور ضعیفم دگران طایر بامش
رحمی بکن ای بخت که بیبال و پرم من
۵
ایگل سر بازار توام در غم او نیست
گر یوسف عهدی که بهیچت نخرم من
۶
بوی گل مقصود ز باد سحر آید
چون بلبل از آن مست نسیم سحرم من
۷
چون اهلی اگر جامه دریدن دهدم دست
نامردم اگر جامه جان را ندرم من
نظرات