
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۱۸۳
۱
بر توسن ناز آنپسر میتاخت چون برق یمان
تا دیدمش رفت از نظر دیدن همان رفتن همان
۲
چون پیر کنعان از جهانبستم نظر از یار خود
جاییکه نور دیده ام شد از نظر پنهان روان
۳
اول بلطف و مردمی صید خودم کرد آن پری
اکنون بجورم میکشد اینم نبود از وی گمان
۴
گر خواب راحت بایدت مست در میخانه شو
کز همت پیر مغان میخانه شد دارالامان
۵
اهلی من مجنون صفت در وادی غم چون صبا
سرگشته ام زین غم که شد آن نوغزال از من رمان
نظرات