اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۱۸۵

۱

در غنچه چو گل تا بکیی گوش بمن کن

از پرده برون آی و تماشای چمن کن

۲

بگشود دهن با تو سحر غنچه بدعوی

بلبل بصبا گفت که خاکش بدهن کن

۳

مردم ز هوس شب چو سگت پیرهن خود

در پیش من انداخت که بردار کفن کن

۴

با هرکه ندارد سخن از صورت خوبی

چون صورت دیوار توهم ترک سخن کن

۵

تا کی کنی ایدیده نظر بر رخ یوسف

یک بار نظر نیز در آن چاه ذقن کن

۶

ما را نه سر گیسوی حور و قد طوبی است

با عاشق شیدا سخن از دار و رسن کن

۷

ایمدعی اینطعن و جگر خواریت از چیست

من طوطیم این نکته تو در کار زغن کن

۸

خواهی که دل آسوده شوند از نفست خلق

چون باد صبا بندگی سرو و سمن کن

۹

اهلی طلب خلق حسن گر کنی از خلق

اول تو برو پیشه خود خلق حسن کن

تصاویر و صوت

نظرات