
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۲۱۷
۱
گرچه به تیغ جفا سینه فکارم از او
تا نرود سر ز دست دست ندارم از او
۲
هرکه نشد غرق خون ره نبرد کز غمش
من بچه باران ترم زیر چه بارم از او
۳
در غم آن نوجوان پیر شدم از وفا
ناوک چشم اینزمان چشم ندارم از او
۴
نرگس مستش که شد ساقی بزم همه
عالمی از وی خوشان من بخمارم از او
۵
مانع وصل حبیب بیخودی اهلی است
یار بمن در میان من بکنارم از او
نظرات