
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۲۲۳
۱
به وفای او که گرم کشد نکنم فغان ز جفای او
ز هلاک من چه زیان فتد من و صد چو من به فدای او
۲
غم گلرخی که مرا بود همه عمر از آن نشود کهن
که هزار اگر گل نو بود نرسد یکی به صفای او
۳
به بهانهای که دلم تپد سخنی کنم به طبیب خود
نه غلط که گر نگهی کند بتپد دلم به هوای او
۴
چه بود اگر سگ کوی او سوی چشم من گذری کند
که بشوید آب دو دیدهام ز غبار ره کف پای او
۵
چه شکایت از دگران کنم چو بلای من دل اهلی است
به خدا که من ستم بتان همه میکشم ز برای او
تصاویر و صوت

نظرات