
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۲۲۴
۱
تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو
بیا بیا که صبوری نمی توان از تو
۲
بخشم رفتی و گفتی قیامتم بینی
چه زود رنجی و دیر آشنا فغان از تو
۳
مرنج اگر من دلتنگ سینه بشکافم
که حال دل نتوان داشتن نهان از تو
۴
قیامت ارچه بآخر زمان شود پیدا
قیامتی است درین شهر هر زمان از تو
۵
تو کی بخنده گشایی دهن یقین است این
یقین که می کشیش نیست اینگمان از تو
۶
ز غیرتم همه آتش که همچو شمع چرا
گرفته اند مرا خلق بر زبان از تو
۷
مرا بتیغ فلم ساز استخوان و ببین
که چون گداخت مرا مغز استخوان از تو
۸
به مجلسی که تو با گلرخان قدح نوشی
هزار نرگس مستت خونفشان از تو
۹
بتر ز قصه مجنون حکایت لیلی است
که شد فسانه بصد گونه داستان از تو
نظرات