
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۲۳۱
۱
قدر ارباب وفا نیست بخاک در تو
بیوفایی و وفا قدر ندارد بر تو
۲
گر ز ما جان طلبی از تو نداریم دریغ
جان و سر هر دو فشانیم بخاک در تو
۳
درد می گرچه بزهر غم ما تریاک است
بایدش چاشنیی از لب چون شکر تو
۴
میگذارم همه تن شمع صفت پیش تو لیک
روح می پروردم صحبت جان پرور تو
۵
ای میت شیره جان نقل شرابت چکنم
که کباب جگر من نبود در خور تو
۶
خسروا، گر ندهی جرعه جامی به فقیر
چه سفال می رندان و چه جام زر تو
۷
آفتابی تو و یک ذره ز اهلی تا هست
نیست ممکن که بپوشد نظر از منظر تو
نظرات