
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۲۴۴
۱
چون شمع دل از داغ تو افروختنش به
عاشق که دل افسرده بود سوختنش به
۲
گر رسم وره عقل ندانم مکنم عیب
کاین دانش بیهوده نیاموختنش به
۳
بی یوسف خود دیده چو یعقوب ببستم
چشمی که نه بر دوست بود دوختنش به
۴
هر چند عزیزست متاع خرد و صبر
در پای تو افشاندن از اندوختنش به
۵
اهلی بغلامی تو چون پیر شد آخر
مفروش بدین عیب که نفروختنش به
تصاویر و صوت

نظرات