
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۲۴۶
۱
تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه
به چه حیله پیشت آیم چه سخن کنم بهانه
۲
هوس فسانه یا رب شودت گهی که با من
بتو گویم از غم خود سخنی در آن فسانه
۳
همه شب بخواب بینم بطواف کعبه خود را
چو شبی رسد بکویت سر من بر آستانه
۴
بخدا که بیتو جایی نبود قرار و خوابم
مگر آنکه مست افتم بدر شرابخانه
۵
دو لب تو را چو اهلی نگزد زرشک میرد
که مدام عیش دارد لب جام از آن میانه
نظرات