اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۲۴۸

۱

رسید مست من از می برخ گل افکنده

رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده

۲

کلاله بسته و چون گل گشاده پیشانی

زرشک او مه تو چین بچهره افکنده

۳

گشاده از مه ابرو چو حلقه کعبه

در امید بروی هزار درمانده

۴

کسیکه کشته خوبان نشد چه میداند

که زهر چشم بتان مرده میکند زنده

۵

چو مه بر آمده از صورتی که از شرمش

فرو رود بزمین آفتاب تابنده

۶

بجمله ملتفت اما تغافلش با من

تفافلی بهزار التفات ارزنده

۷

سر نیاز نهادم بسجده آن بت

که ای بحسن خداوند و ما همه بنده

۸

همیشه خلعت حسن تو تازه باد چو گل

ولی زیاد مبر اهلی کهن ژنده

تصاویر و صوت

نظرات