
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۲۵۰
۱
تنم که غرقه بخون اشک لاله گون کرده
شهید عشق ترا شست و شو بخون کرده
۲
جنون عشق اگر نیست چرخ مجنون را
بتهمت غلط افسانه در جنون کرده
۳
به دوش من نهد ایام هر کجا باریست
قضابخانه گردون مرا ستون کرده
۴
چراغ مجلس مستان شب نشین بودم
مرا غم تو چو شمع سحر زبون کرده
۵
زبان کلک گرفتم حدیث خطت گفت
حکایت دهنت را ندیده چون کرده
۶
بیان نامه سیاهی حکایت اهلی است
که عمر در سر افسانه و فسون کرده
نظرات