اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۲۵۲

۱

گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده

هزار سوخته را جان در آتش افتاده

۲

بصد هزار جفا ای غزال مشکین بو

خوشم که با من مسکین ترا خوش افتاده

۳

به گوشه نظری شهسوار من بنگر

سری که بهر تو در پای ابرش افتاده

۴

نشان تیر تو خلق استخوان خود سازند

ولیک قرعه بنام بلاکش افتاده

۵

جمال یار کند جلوه در دل پاکان

خوشا دلی که چو آیینه بیغش افتاده

۶

مرا چه چاره ز دیوانگی بود اهلی

که کار من بحریفی پریوش افتاده

تصاویر و صوت

نظرات