
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۰۴
۱
وقت آن شد که نظر درمن درمانده کنی
تلخی عیش مرا چاره بیک خنده کنی
۲
هیچ نقصان نبود قدر ترا ایشه حسن
گر نگاهی سوی درویش کهن ژنده کنی
۳
من که باشم که بدل کینه من راه دهی
بهر من خاطر خود چند پراکنده کنی
۴
شمع من خنده زنان چهره برافروز دگر
تا چراغ دل صد سوخته را زنده کنی
۵
اهلی از تیغ تو چون سرکشد امید که تو
از خداوندی خود رحم بر این بنده کنی
نظرات