اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۳۰۵

۱

دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی

رفتی چو خورشید از نظر روز مرا شب ساختی

۲

چون خون نریزد چشم من کز بعد عمری یکشبم

ساقی شدی می دادیم بازم ز چشم انداختی

۳

ای در میان گلرخان قد تو در خوبی علم

بشکست بازار بتان هرجا علم افراختی

۴

ناگه نظر کردی بمن گفتم طبیب من شدی

تا حال خود گفتم ترا با دیگران پرداختی

۵

کارم چو ماه از مهر تو چون اندک اندک شد درست

رخ تافتی باز از غمم چون ماه نو بگداختی

۶

من خود چه ارزم پیش تو کز لاله رویان جهان

شد صدهزاران خاک و تو قدر یکی نشناختی

۷

اهللی تو در نرد وفا از نقش وصل آن پری

اول زدی داوی عجب آخر ولی درباختی

تصاویر و صوت

نظرات