
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۰۷
۱
چند سازم که شوم خاک و تو بر من گذری
سوختم تا بمن سوخته خرمن گذری
۲
دست افتاده نخواهی که بدامن رسدت
نیست از شوخی اگر برزده دامن گذری
۳
چون خیال تو کنم خون دل از دیده چکد
که بصد نشتر مژگان بدل من گذری
۴
پای بوست چه بود آرزوی مردم چشم
چشم داریم که بر دیده روشن گذری
۵
تا نسوزی همه تن شمع صفت اهلی را
از سر او عجبست ارتو بکشتن گذری
نظرات