
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۱۷
۱
هرکه یکساعت طبیب جان بیمارش تویی
گر پس از صد سال خواهد مرد خوندارش تویی
۲
گرچه از مستی در آزارم ولی جام دلم
به بود گر نشکنی چون هم خریدارش تویی
۳
یکنفس هر کسکه دید این تندی خوی تو گفت
وای بر جان دل افکاری که دلدارش تویی
۴
بر رخش آن سبزه خط میخورد چونگل بخار
جانفدای آن گلی کز نازکی خارش تویی
۵
نوبهار حسن او اهلی خزانش کی رسد
خاصه کز آه سحرگه مرغ گلزارش تویی
نظرات