
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۳۲
۱
در کوره غم تا نخورم سوزش و تابی
بیرون ندهم همچو گل از گریه گلابی
۲
رحمت بمن ای گنج وفا نیست وگرنه
ویرانه تر از سینه من نیست خرابی
۳
مست تو دل سوخته ماست که هرگز
نشنیده جز از سینه خود بوی کبابی
۴
خون من نومید نریزی که گناه است
وز این گنهت به نبود هیچ ثوابی
۵
اهلی تو چو خود را نشمردی سگ دلدار
اینست که کس برنگرفت از تو حسابی
نظرات