
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۳۹
۱
من لایق آن نیستم تا یار همرازم کنی
ای من سگت خواهم دمی پیش خود آوازم کنی
۲
گاهم کنی خندان نظر گویم شدی یارم دگر
چشمی بگردانی دگر بیگانه تر بازم کنی
۳
تو میروی با دیگران خندان لب و بازیکنان
من منتظر تا ناگهان چشمی بصد نازم کنی
۴
شبها تو در خواب ایپسر من منتظر بر خاک در
باشد برون آیی سحر بر رو دری بازم کنی
۵
اهلی از آنشمع چگل دل را بسوزی متصل
پروانه وار از داغ دل بی بال و پروازم کنی
نظرات