
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۴
۱
هر که در عشق بتان بی درد زیست
در ره دنیا و دین نامرد زیست
۲
هر که واقف از خزان عمر گشت
با سرشک سرخ و روی زرد زیست
۳
کی به کس مجنون شود فردا انیس
او که امروز از دو عالم فرد زیست
۴
چون نسوزد دل؟ چو شمع از آه گرم
کی درین آتش توان دلسرد زیست
۵
ای خوشا وقت سبکروحی که او
چون نسیم صبح عالمگرد زیست
۶
ساقیا می ده که بی جام شراب
کم کسی زین خاکدان بی گرد زیست
۷
از غم اهلی مخور غم ای پری
زانکه او تا زیست غم پرورد زیست
نظرات