
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۴۰
۱
میان خلق میخواهم که توسن بر سرم تازی
تن فرسودهام در چشم مردم توتیا سازی
۲
حدیث آتش انگیزت چنان سرگرم خویشم کرد
که گویی گر سخن با غیر آتش در من اندازی
۳
طبیب دردمندانی ولی مغروری حسنت
چنان دارد که با بیمار خود هرگز نپردازی
۴
ازین آهستهتر میرو که میتازی سمند آخر
ترا با گو بود بازی حریفان را به سر بازی
۵
دعای عاشقان تعویذ معشوق است از آن اهلی
به عشق خویش مینازد تو گر بر حسن میتازی
نظرات