اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۳۴۲

۱

اگرچه چشم منی همنشین اغیاری

چو نور دیده گلی در میان صد خاری

۲

نگویم آنکه خریدار یوسفم حاشا

که خودفروش زند لاف این خریداری

۳

هوای صحبت خورشید کم کن ایشبنم

که تاب یکنظر از روی او نمی آری

۴

اگر بصدق روی همچو کوهکن در عشق

نه بیستون که فلک را ز پیش برداری

۵

دلا، بسوز که ننشیند آتشت چونشمع

بیکدو قطره که گاهی ز دیده میباری

۶

تو گر بدیدن خوبان نمیروی از جا

نه آدمی بحقیقت که نقش دیواری

۷

بوصل دوست رسی آنچنانکه دل خواهد

گر اختیار چو اهلی ز دست بگذاری

تصاویر و صوت

نظرات