اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۳۴۴

۱

غیرتم در دیده ها چون باد اگر ره داشتی

ذره یی خاکرهش در چشم من نگذاشتی

۲

گرنه بر بالای هم نه طاق بستی این سرای

گرد باد آه من سقفش ز جا برداشتی

۳

گل شکفت از خاکره هرجا سگ او پا نهاد

کاشکی چشم مرا هم خاک راه انگاشتی

۴

گر بخاک پای او بودی فلک را دسترس

چشمه خورشید را صد ره بخاک انباشتی

۵

من ز بختم گل شکفتن چشم او در راه من

گر توانستی بجای سبزه پیکان داشتی

۶

با چنین رویی که پنهان شد ز شرم او ملک

کی شدی خورشید پیدا گر حیایی داشتی

۷

پیش اهلی با چنین رسوایی و شرمندگی

هرکه مجنون را بدیدی عاقلی پنداشتی

تصاویر و صوت

نظرات