
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۵۷
۱
کاشکی فرق سرم فرش سرایت بودی
تا شب و روز رخم در کف پایت بودی
۲
لذت زخم تو از راحت مرهم بیش است
کاش بر من همه دم زخم جفایت بودی
۳
کاش جان بلبل باغ تو شدی تا همه وقت
در تماشای رخ روح فزایت بودی
۴
ای پریرخ مه نو ابروی شوخ تو ندید
ورنه دیوانه و انگشت نمایت بودی
۵
آنچه من یافتم از حسن تو گر دیدی خلق
هر دو عالم همه یکبار فدایت بودی
۶
اینهمه حشمت و خوبی که خدا داد بتو
جای آنست که رحمی بگدایت بودی
۷
اهلی از دعوی یاری بدرش جای نبود
گر سگش میشدی آنجا همه جایت بودی
نظرات