اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۳۵۸

۱

با همه لطف و با منت این همه ناز و سرکشی

با همه کس خوشی چرا با من خسته ناخوشی

۲

غیر مرا که سوختی با همه ساختی به مهر

آب حیات مردمی در نظر من آتشی

۳

ای دل و جان عاشقان گرم مران که خلق را

دل نبود به جای خود تا تو فراز ابرشی

۴

بی‌غم جان‌گداز تو شاد نِیَم به زندگی

شادیم از تو بس بود این که مرا به غم کشی

۵

پرتو حسن روی تو شمع فلک خجل کند

چون کنم آفتاب من وصف رخت به مهوشی

۶

گرچه تو مست قربتی شکر خدا کن ای ملک

کز می عشق آن صنم چاشنیی نمی‌چشی

۷

اهلی اگر نشُسته‌ای دست ز خود مجو لبش

کآب حیات بخشدت پاکدلی و بی‌غشی

تصاویر و صوت

نظرات