اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۳۶۸

۱

نظری فکن که دارم تن زار و روی زردی

لب خشک و دیده تر دل گرم و آه سردی

۲

تو که آفتاب حسنی چه غمت ز خاکساران

که بدامن تو هرگز ننشسته است گردی

۳

غم جان خسته ما نخورد طبیب جانها

مگر این طبیب مارا بدهد خدای دردی

۴

دل خسته زخم هجران به هلاک کرد درمان

اگر این دوا نبودی دل ریش ما چه کردی

۵

سر آنحریف گردم که بخون خویش رقصد

نه چو گرد باشد بره تو هرزه گردی

۶

که رسد بخضر و عیسی برسان بما خدایا

نفس حیات بخشی قدم جهان نوردی

۷

تو بسعی خویش اهلی نشوی قبول دلها

مگر آنکه بر تو افتد نظر قبول مردی

تصاویر و صوت

نظرات