
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۷
۱
آنچه غم تو کرد اگر بازرسم به دیدنت
فرق من است و پای تو دست من است و دامنت
۲
ای به فرشته سیرتی آیت رحمت و کرم
با همه کس وفا کنی این چه جفاست با منت
۳
سرو بلند همتی کی به تو میرسد کسی
ور برسد کجا رسد دست کسی به گردنت
۴
روشنی دو چشم ما خاک رهت شد از صفا
سرمه چشم دوستان کوری چشم دشمنت
۵
داغ تو سوخت جان من از تو چه پوشم این سخن
بلکه چو شمع کفته شد زاب دو دیده روشنت
۶
آنکه ندیده روز و شب وصف بهشت می کند
وه چه قیامتی بود گر برسد به گلشنت
۷
اهلی از آفتاب خود دور اگر بمانده یی
صبر کن که عاقبت رسد روشنیی به روزنت
نظرات