
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۸۳
۱
چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی
به لب چندک رسانی جان و دیگر بازگردانی
۲
به خون من چه دشمن را اشارت میکند چشمت
هلاک صد چو من این بس که چشم از ناز گردانی
۳
ز مستی دوست از دشمن نمیدانی از آن با غیر
سخنگویی و روی از عاشق جانباز گردانی
۴
اگر افسانه عشقت به پایان آورم صد ره
چو گویی یک سخن دیگر همان آغاز گردانی
۵
چو بلبل از خزان هجر، اهلی بسته لب تا کی
بیا ای گل که تا بازش سخنپرداز گردانی
تصاویر و صوت

نظرات