
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۴۴
۱
نمود چاک گریبان تنت که نسترن است
تو یوسفی و گواه تو چاک پیرهن است
۲
حریف شاهد و ساقی کجا بود زاهد
میان خضر و مسیحا نه جای اهرمن است
۳
سبو بیار که آبی بر آتش بزنم
که آتشی عجب امروز در نهاد من است
۴
تو سر عشق چه دانی خموش شو واعظ
سخن دراز مکن درس عشق یک سخن است
۵
ز غصه چاک زدن جامه تا بکی اهلی
گذار جامه دریدن، که نوبت کفن است
نظرات