
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
لاف صاحب نظری از دل هشیار خوش است
چشم بیدار فراوان، دل بیدار خوش است
۲
خوش بود گر رگ جان رشته زنار بود
بزبان چند توان گفت که زنار خوش است
۳
مستی و رقص و طرب شیوه عیاران است
رقص مستان محبت بسردار خوش است
۴
ای اجل رحم کن امروز بوصلم بگذار
که جگر تشنه ام و شربت دیدار خوش است
۵
گلرخان مرهم داغ دل مراغان خودند
آه از آن گل که بآزار من زار خوش است
۶
گر ملول است طبیب از غم بیماری دل
گو تو خوش باش که با غم دل بیمار خوش است
۷
سربلندان جهان با گل این باغ خوشند
دل افتاده اهلی است که با خار خوش است
نظرات