اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۵۷

۱

ببین که کار من از غم چه سخت افتادست

که دل ز دیده برون لخت لخت افتادست

۲

ز آفتاب تو هر ذره شمع وصل افروخت

چراغ خلوت ما تیره بخت افتادست

۳

چنین که پنبه خونین زداغ ما افتد

عجب که برگ خزان از درخت افتادست

۴

به عشق چاره جان ساز کاندرین طوفان

نه عاقل است که در فکر رخت افتادست

۵

بیار باده که بر تاج و تخت تکیه خطاست

ز باد فتنه سلیمان ز تخت افتادست

۶

کجاست دست دعایی که اهلی از گریه

فتاده است به غرقاب و سخت افتادست

تصاویر و صوت

نظرات