
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۶۱
۱
تا چند باشد این غم پنهان که با من است
تا کی بلای تن کشد این جان که با من است
۲
آسوده اند جان و دل من که با تواند
در زاری است دیده گریان که با من است
۳
ظاهر نمی کنم غم خود کز علاج خلق
کی به شود جراحت پنهان که با من است
۴
گر آرزوی گنج وصالت کنم مرنج
کین آرزو کند دل ویران که با من است
۵
اهلی اگر چه می شود از دیده یار دور
چون در دل من است همان دان که با من است
تصاویر و صوت

نظرات