
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۷۲
۱
چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست
فروغ معنی من زنور طلعت اوست
۲
مرا که گفت و شنید فرشته پروا نیست
چه جای دردسر ناصحان بیهده گوست
۳
بلاست دل بتو دادن قیاس عقل اینست
ولی جمال تو بیش ز قیاس ما دلجوست
۴
بیاو گشت چمن کن که دل برد از دست
چو نوخطان سبزی که باز بر لب جوست
۵
ز سنبلت دل اهلی چو نافه سوخت از آن
هر آن نفس که بر آرد نسیم مشکین بوست
نظرات