
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۷۳
۱
گر بسوزد تن زارم بر من خار و خسی است
غم دل می خورم اما که دلم آن کسی است
۲
بسکه شبها من دیوانه بخود در سخنم
هست همسایه گمانش که مرا همنفسی است
۳
ای اجل جان مرا بخش بدان زلف سیاه
رانکه هر رشته جان بسته دام هوسی است
۴
باغبان، مرغ دل من ننشیند بچمن
بگشا در که چمن بر دل تنگم قفسی است
۵
ای شکر لب زبر خویش مران اهلی را
زانکه هرجا شکری هست بگردش مگسی است
تصاویر و صوت

نظرات