
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۸
۱
ما چنین بیخود اگر یار رسد بر سر ما
که خبر می دهد ار دل نتپد در بر ما؟
۲
لحظه ای باش که از شوق تو آییم بهوش
گر پی پرسش ما آمدهای بر سر ما
۳
تا دل سوخته خاکستر گلخن نشود
ننهد تن سگ کوی تو به خاکستر ما
۴
جرعه یی بخش که چون لاله زغم سوخته ایم
تا بکی بشکنی از سنگ ستم ساغر ما
۵
تن زغم خاک شد و دیده زنم خشک نشد
آه از این سوز دل و وای زچشم تر ما
۶
زان دل از میوه بستان سلامت کندیم
که بود سنگ ملامت چون سگان در خور ما
۷
در ما بسته زلفین بتان شد اهلی
حلقه کعبه گرفتن نگشاید در ما
تصاویر و صوت

نظرات