
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۸۶
۱
هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست
هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
۲
فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
۳
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوهکن
قوت بازوی عشق است این نه از بازوی اوست
۴
دیدنش جان بخشد اما زهر چشمش میکشد
زهر و تریاکی عجب با نرگش جادوی اوست
۵
گاه گاه از شرم مردم روی ازو پوشم ولی
تا نظر در خود کنم بینم که چشمم سوی اوست
۶
مست آن چشمند اهلی، نوغر الان جهان
وه که هر جا هست صیادی سگ آهوی اوست
نظرات